حال می گویم درود
اگر بگویم دلم برایت تنگ شده, به من می خندی, آخر چرا مگر خود ز دست باران دلگیر نیستی؟دیروز هم که زیر درختان قیسی کلی با هم سخن گفتیم ولی باز می بینم که نیستی! آری مقصر خودم هستم, می دانی چرا؟ آخر, نیمه ی گرم تابستان تفکرم داغ کرده بود, وگرنه در اعماق قلبت نهال ستاره ی سو سو گر عشق را می کاشتم. فریاد زیبای گلوی بغض کرده ام را می نوشتم. آنوقت از کنارم همه تن چشم عبور می کردی و قلبم را به گروگان می بردی. نهال ستاره می شد و از خاکسترِ دو قلب, سیمرغ عشق هم اکنون به پرواز بود. حال از من سئوال می کنی, دانی که چیست عشق ورزیدن؟ آری, ستاره ای دیدن و به یاد آن نهال, مرا زیر درختان قیسی بوسیدن که دیگر من بیاد قیسی نباشم وقتی لبان شیرین تو مرا می بوسد. آنوقت دیگر پریدن گلویی و سرفه کردن, تعطیل. ها
7 Kommentare:
به خود طرف گفته شده یا نه؟ بهترین راه صحبت کردن است، به هر حال یاد "مرا ببوس" افتادم:
http://www.youtube.com/watch?v=abffF-db8gE
http://www.youtube.com/watch?v=I6jjIu3HgzU&feature=related
فرزادی به کی بگم؟
میپرسی به کی بگی؟!!! برای همونی که نوشتی دیگه، مستقیماً به خودش بگو، این کارها چیه؟
خودت می دونی چی می گی؟
از کدام کارها صحبت می کنی؟
تو فرض کن, برای تو نوشتم
بعدشم, نظرت را در مورد این نوشته ننوشتی!ف
با من که کلی سخن نگفتی پس چه جوری فرض کنم که برای منه؟ از اونی که کلی با هم سخن گفتین و تفکرت داغ بوده بپرس ... اما بد نیست بهتر از اینم میتونی بنویسی
خوب آدم خیالی هم می تونه بنویسه
مشکل حالا دوتا شد, آخه تو آن نیستی که فرض می کردم, کمنت دوم را نگاه کن!ف
/
نامت ای نام آورم دردست نیست
مرا فریادی جز تنفر دردست نیست
عشق دیدم در روی ماهت بی گمان
ترا, رویای تنفر نام بردن بی طینتیست
/
من هنوز نمی دانم, تو کی هستی!؟
Kommentar veröffentlichen