Montag, 17. März 2008

Faegheh, Pantea, Maziar

این برگردان و شعرکوتاه را تقدیم میکنم به تمام انسانهای ارجمند و والائی که با لشگری از غم مسلح به دروغ و تهمتهای واحی دژخیمان در ستیز میباشند. جنگی که احمدی و دارو دسته غیر انسانی زاهدیان بپاکرده اند و سرحدی هرگونه انسانیت را نابود و به آتش کشیده اند. این دژخیمان به کشتن چراغ آمده اند, نور را در پستوی خانه نهان کنید, دژخیمان در راهند وخواستار فائقه بر تمام نیروهای انسانیت و بشری هستند. باشد که زمان رساله های ناباور این دژخیمان را به قبرستان تاریخ هدایت کند و پرچم حق و عدالت بر افراشته شود. امید است که شاید زمانی این دژخیمان نام مرا در رساله های غیر انسانی خود ذکر کنند, تا من بتوانم در کشوری قانونمند حق خود را خواستار و آنان به اشد مجازات محکوم شوند. این دژخیمان بر این باورند که بالاتر از سیاهی رنگی نیست! بالاتر از سیاهی رنگ عشق است, رنگ محبت, رنگ انسانیت, رنگ
...

شاعران: هینه, ماهر

برگردان: مازیار

تخلص: ماهر

فائقه بد بکردی کاری شرم آوروخصمان ـــــــــ که من کردم داستان وز مردمان پنهان

به دریای خروشان من شدم قایق سوارــــــــــــ شنیدند ماهیان داستان تو ساکت و گوشوار

غمی سنگین بشد فرمانروا بر دریاهاــــــــــــــ تحمل سلب شد از ماهیان رفتند تا اقیانوسها

بخشکی کس نداند وز کردۀ شرم آورت ـــــــــــ ولی اقیانوسها دانند وزکرده ونام شرم آورت

ماهر قلم زد این داستان پانته آ را ـــــــــــ ولی هینه بود استاد قلم این داستان را

*

ذات اگر خراب باشه,کلاهبردار برای ویزا همه کار میکنه, متئسفانه:-(*

Betrug durch eine gespielte Liebe. Wo bleibt die Würde?

Schauspielerinnen werden manchmal nicht erkannt!

*

Wie schändlich du gehandelt,
Ich hab es den Menschen verhehlet,
Und bin hinausgefahren aufs Meer,
Und hab es den Fischen erzählet.
*
Ich lass dir den guten Namen
Nur auf dem festen Lande;
Aber im ganzen Ozean
Weiß man von deiner Schande.
Heinrich Heine (1797-1856)

Keine Kommentare: