فردی قلبش دریا بود, شاید هم اقیانوس. یکسری جمع شدند و میخواستند قلبش را بیرون بیاورند. ترسیدند و گفتند شاید دنیا را بگیرد! یکی ما بین اون افراد نترسید و سینه طرف را شکافت و قلبش را بیرون آورد. آره اقیانوس بود. نه, اقیانوس آب نبود بلکه اقیانوسی از آتش! همۀ دنیا به آتش کشیده شد. یکی از اون آتیش نگرفته ها, از طرف پرسید: در دلت چه بود که دنیا و افراد را به آتش کشید؟
جواب داد: مگر حس نمی کنی, مگر درک نکرده ای؟ وقتی دید اون نه حس میکنه و نه درک میکنه, گفت:
تو توی این آتش بدون عشق میمیری!
آری, عشق بود در دلش
Donnerstag, 31. Juli 2008
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
3 Kommentare:
Salam Fariba jan,
kashki ki atish migereft?
Wer sollte noch Feuer fangen?
Kommentar veröffentlichen